خلاصه قسمت چهل و پنجم امپراطور دریا
کیم یانگ بهمراه یوم جانگ و افرادش وارد منزل گونگ بوک میشوند و گونگ بوک به آنها میگوید که برای ماندن در آنجا آنها باید قوانین آنجا را رعایت کنند و در غیر اینصورت مجازات خواهند شد یون از اینکه گونگ بوک آنها را در جمع خودشان پذیرفت بسیار ناراحت میشود وشراب زیادی میخورد
او به گونگ بوک میگوید که در صورتی که آنها را همچنان نگه دارد او چانگ هی را ترک خواهد کرد.جانگ هوا با یوم جانگ در ساحل دیدار میکند و از وی میخواهد که چانگ هی را ترک کند زیرا میداند که آنها چه هدفی از اینکار دارند ولی یوم جانگ قبول نمیکند
گونگ بوک در جلسه ای علت اینکه یوم جانگ را نزد خودش پذیرفته به یون توضیح میدهد و از اینکه اون فرصتی برای یک زندگی سالم نداشت و از اول دزد دریایی شد و حالا میخواهد یک فرصت به او برای زندگی جدید بدهد
کیم یانگ که از ارتباطات یوم جانگ و جانگ هوا باخبر شده بود به یوم جانگ میگوید که بوسیله او از کیم ووجینگ درخواست دیدار کند و اینکه او به آنها کمک کند ولی یوم جانگ قبول نمیکند .کیم یانگ خودش به دیدار کیم ووجینگ میرود و سعی میکند او را برای حمله به افراد کیم میونگ و بانو جمی بوسیله گونگ بوک ترغیب کند ولی موفق نمیشود
بانو جمی به افسر محافظانش میگوید که به چانگ هی برود و کیم ووجینگ را بکشد او نیز میرود ولی وقتی میخواهد وارد شود یون او را میبیند و با او و افراد همراهش درگیر میشود او تنها مبارزه میکند که ناگهان یوم جانگ از راه میرسد و به او کمک میکند افسر محاظفان بانو جمی نیز فرار میکند یون و یوم جانگ به نگاه میکنند
یون و رییس موچانگ در دیداری به یوم جانگ میگویند که آنها را پذیرفته اند و آنها کاملا تخژحت امان خواهند بود ولی باید جواب این لطف گونگ بوک را بدهند و هرگز حرکتی که برخلاف لطف آنها بود نکنند.بانو جمی افسر محافظانش را بعنوان فرمانده گارد سلطنتی منصوب میکند و به آنها میگوید آماده رفتن به قصر شوند
افسر محافظان بانو جمی به او میگوید که دوست ندارد در قصر باشد ومیخواهد به او خدمت کند ولی بانو جمی میگوید که هدف او از اینکار این است که وی چشم و گوش وی در قصر باشد وازتمام اتفاقات قصر او را باخبر کند
بانو جمی بوسیله جانگ دال پغامی را به یوم جانگ میرساند که قصد دارد او را در موجینجو ملاقات کند جانگ دال در ساحل با یوم جانگ ملاقات میکند وخبر را به او میدهد ولی این ملاقات را یون میبیند و به گونگ بوک میگوید.
یوم جانگ در یکی از شبها از گونگ بوک میخواهد به او اجازه دهد به موجینجو برود گونگ بوک با شنیدن این درخواست بیاد حرفهای یون میافتد با اینحال به او اجازه میدهد برود.یوم جانگ به ملاقات بانو جمی میرود.بانو جمی خنجری را به یوم جانگ میدهد و از وی میخواهد که گونگ بوک را بکشد و در عوض فرمانده چانگ هی خواهد شد
ارباب جو میفهمد که چاریونگ باردار است !و این خبر خوش را به گونگ بوک میدهد .کیم ووجینگ و جانگ هوا به گونگ بوک تبریک میگویند گونگ بوک به اتاق چاریونگ میرود و او را در آغوش میگیرد
جانگ هوا به ساحل میرود و به فکر فرو میرود او لباسهایی را برای بچه چاریونگ آماده کرده بود که در دیداری به او میدهد.یوم جانگ به چانگ هی بازمیگردد او آن شب جانگ هوا را میبیند و بیاد حرفهای او میافتد
یوم جانگ همان شب به ملاقات گونگ بوک میرود ولی با حرفهای گونگ بوک و اینکه به او یک کشتی میدهد و او را مامور تجارت ابریشم با چین میکند با سرافکندگی از فکری که در سر داشت از آنجا میرود او خنجر را به بانو جمی باز میگرداند
خبر متوقف شدن کشتیهای بازرگانی که به مقصد چانگ هی می آمدند به گونگ بوک میرسد.کشتیهای بازرگانی بدستور بانو جمی بجای چانگ هی در بندر دوکجین پهلو میگیرند.گونگ بوک در ساحل از یوم جانگ میخواهد که به او کمک کند تا به یانگزو بروند تا بتوانند جلوی اینکار بانو جمی را بگیرند